پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

باحترام به تمام هنرمندا و بازیگرای کشورمون...این فقط یه شوخیه...امیدوارم خوشتون بیاد...ممنون

نظرات شما عزیزان:

❣ مـلیــنا ❣

ساعت19:43---29 فروردين 1396

خیلی ممنونم مرسی... خب اره اعصبانی بودنشو فهمیدم ولی اون لحظه نتونستم درکش بکنم... اول میترسم وختی با گوشی باهاش بحرفم جوابمو نده چون گذاشتم رفتم ولی خیلی دوس دارم ی شانس پیدا کنم یا برگردم همونجا کل ایران رو نبالش بگردم خب ادم سریع ی چیزای رو فراموش میکنه... مطمئنم رفیقای دیگه جامو براش پر کردن ...خب خیلی ممنونم توهم همیشه سلات باشی هم خوانودت ...تو همینجا هم ک درس میخونم ی نفری رفیقم بود البته رفیق نمیشه گف چون دلم نمیخواد رفیقی داشته باشم اینجوری میگم تا بهتر فهمی حالا ی نفری بود ک همیشه باهم بودیم ...البته کسایی ک خیلی برام با ارزشن بهشون میگم رفیق ...ی روز همین خاطره رفتن اینا رو براش تعریف کردم حرفم ک تموم شد شکه بهم نگاه کرد بعدش ب خودش اومد گفت واااای چ خاطره ناراحتت کننده ای هه ...خب موفق باشی رفیق

پاسخ:خواهش میکنم...خوب آره عصبانیت اینجور مواقع طبیعیه...چون بالاخره هرکی باشه که دوستش قرار بشه بره ناراحت میشه ولی این جور عصبانیت چیز بدی نیست...خوب...ببین تو هرموقه شرایطش پیش اومد باهاش حرف بزن...شایدم حتی رفتار اشتباهی انجام بده ولی بازم تو باهاش اگه موقعیت فراهم شد حرف بزن...خوب...ببین ..دوست و رفیق خیلی خوبه..اینجوری حداقل احساس امنیت بیشتری آدم میکنه...ببین من عمومش ناصر بهم یاد داده هرجای جدیدی رفتم یا جایی که تنها بودم هرجوریه برای خودم چندتا دوست و رفیق خوب و قابل اعتماد پیدا کنم ..مخصوصا شما که توی غربت مجبورین زندگی کنین...بنظر من بهتره تا میتونی دوست پیدا کنی بالاخره یه جایی به کمکشون آدم احتیاج پیدا میکنه ولی صد در صد باید مطمئن باشی که آدمای خوب و با شخصیتی باشن...خوب...اون دوستتم که خاطره رو براش تعریف کردی شوکه شده معلومه آدم فهمیده ایه که این چیزا رو درک میکنه....خوب..ممنون..موفق باشی...هم خودت هم خونواده محترمت..و...ممنون کامنت نوشتی...خدافظظظظظ

❣ مـلیــنا ❣

ساعت1:05---26 فروردين 1396

خب البته تو دنیای واقعای خیلیا باهام بودن تو سوم ی رفی داشتم خیلی خوب بود اونم بدجوری وابسته شده بود بهم بعدش مجبور شد مدرسه شو عوض کنه ب خاطر چن دلایلی .... اونم ب سختی فراموش ک ن تا شیشم رو ادامه ددادم ولی فراموش نشد از ذهنم ولی ی رفیق ک حاضر بودم جونمو براش بدم رو تو شیشم باهام بود خیلی سال ها باهام بود ولی شیشم ک هم کلاسی شدیم بهترین رفیق برا هم شدیم ...اسمشم زهرا بود ...ی روز بهش گفتم زهرا ی چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی بهم ی نگاهی انداخت گف بگو ...منم گفتم این هفته شاید قراره بریم یکمی عصبانی بهم نگاه کرد گف کجا گفتم اونور اب خیلی اعصبانی شد رفتش منم از این کراش خیلی بهم بر خورد رفتم پیش دختر عمم ک تقریبا نزدیکم بود دختر مم هم تو مدرسه مون بود بعدش زهرا س ثاینه بعد با چشم گرین اومد ازم معذرت خواس ب خاطر این رفتارش حالا ک پس فرداش رفتیم این ور اب نتونستم ازش خدافظی کنم ... دوس داشتم هر روز بزنم زیر گریه حالا زندگی اینجوریه دیگه ... شمارشو داشتم ی سال گذشته بود یعنی پارسال ملیکا خواس بهش زنگ بزنه شماره بهترین رفیقشو از اون بگیره ولی خطش دیگه عوض شده ...ببخشید سرتو ب درد اوردم انقد طولانی گفتم
حاالا گفتم اگه ناراحت نمیشی بهت بگم سلام رو ب خودتم برسون چون خودتم ی جوری رفیق مجازیم حساب میشی ...راسی تو واقعی اصن دیگه نمیخوام رفیقی داشته باشم تو این دنیا فقط خونودام رو دارم با خدا
پاسخ:رفیق اگه خوب باشه و مهربون باشه هیچوقته هیچوقت از ذهن آدم نمیره...وای خاطره که گفتی غصم گرفت...ببین ..رفتار عصیانیشم ازین بوده که دیگه میخواستی بری از پیشش...جا خورده بوده...ولی از دوباره اومده معذرت خواهی کرده این خیلی رفتار خوبی بوده...خوب..کاش هرجوری بود شمارشو پیدا میکردی باهاش حرف میزدین تو و ملیکا....رفیق اینجوری که میگی خیلی کم پیدا میشه....ایشالله هرجایی هست سلامت باشه این زهرا خانوم...خوب...نه بابا ..این چه حرفیه...هرچی..هر اندازه که دوس داری بنویس من با خوشالی میخونم...خیلی از کامنتای شما دوستای خوبمو چند بار میخونم...راستش کامنتای شما بنظرم از آپهای خودم باارزشتره...خوب...این برام باعث افتخاره که منو دوست خودت میدونی دخترخوب...باشه سلام میرسونم به خودم...سلام هانی خوبی ؟خوشی؟سلامتی؟......خوب...از خدا و خونواده دیگه چیزی بهتر پیدا نمیشه....امیدوارم همیشه دور همدیگه جمع باشین و همیشه خوشبخت و خوشال باشین....و...خیلی خیلی خیلی ممنون بخاطر این کامنت و خاطره زیبا....موفق باشی

❣ مـلیــنا ❣

ساعت0:20---17 فروردين 1396

هه اره خب البته منظورم از رفيق مجازي فقط تو مجازي هس وگرنه تو واقعي ك هيچي... خب اگه منظورت اينكه ك ب رفيقاي مجازيم سلام برسونم اگه ناراحت نميشي ميخواي ب خودتم سلام خودتو برسونم خخ

خب باش سعي ميكنم قبل دعوا كنترل خودمو از دس ندم
پاسخ:یعنی توی واقعی هیچی دوست و رفیق نداری؟...وای فکرشم برام سخته...البته ملیناجان...از نظر من دنیای مجازی و واقعی فرق زیادی باهم ندارن...نمیدونم این نظر منه...شایدم اشتباه کرده باشم...خوب...سلام خودمو به خودم؟....خخخخخخ...جالبه...خوشم اومد..خخخخ...پس...علیک سلام خودم...خوب...آفرین سعی کن خودتو توی دعوا و توی موقه عصبانیت کنترل کنی...اینطوری بهترم تازه میتونی از خودت یا دیگران دفاع کنی...و..بخاطر کامنت ممنون دختر خوب...

❣ مـلیــنا ❣

ساعت22:03---9 فروردين 1396

سلام هاني حالت خوبه؟؟

اره منم بي حوصله شدم واسه همين وبمو بستم ... ن دلم ميخواد كسي بهم كامنت بده ن پست بزارم فقط ي چن تا از رفيقامو فراموش نميكنم ب وبشون همش سر ميزنم

راسي واقعا خوش ب حالت ك موقع دعوا ميتوني خودتو كنترل كني من تو دعوا يهو خودمم نميشناسم خخخ

فقط برا ي لحظه يادم مياد ك ب طرف ضربه بدي نزنم ك خونش بيوفته گردنم ولي وختي بخوام بزنمش ديگه يادم ميره تا جايي ك ميتونم ميزنم البته خداروشكر هيچوقت نشده ك با كسي بدجور دعوا كنم ي بار ك نزديك بشه ك مليكا جلوموگرفت تو مدرسه

خب موفق باشي
پاسخ:سلام ممنون.....خوب باشی خوبم...بی حوصلگی خیلی ضدحاله...خوب بهرحال...این خوبه که هوای رفیقای نزدیکتو همیشه داری...از طرف من بهشون سلام برسون....خوب..البته همیشه نمیتونم کنترل کنم ولی تااونجا که میتونم حواسم هست دیگه خیلی خطرناک دعوا نکنم ممکنه شر بشه....خوب...وای وای وای...پس یه کاری کن...تااونجا که میتونی قبل دعوا خودتو کنترل کن...آخه بخخخخدا توی دعوا هیچی معلوم نیست که ضربه یا موقعیت دعوا تهش به کجا ختم میشه...ولی این دلیل نمیشه آدم از خودش دفاع نکنه...هرموقه خطر جدی بود از خودت با تمام قدرت دفاع کن ...و..ممنون کامنت نوشتی..

مليكآ

ساعت0:51---8 فروردين 1396

سلآم موسيو

خب واقعا ب نظرم خيلي زمان مناسبي بود واسه بستن وب

انگار خدايي بود ك خودشم ميگف ببند اون لامصب و خخ

خيلي دلم ميخواد بهم بگي كه پست جديد زدي

البته ببخشيد اينقد جسورم

ولي خب ...

اميد وارم توي همين سال كاملا خوب خوب بشي

اميدتم از دس نده دعاي من و ابجيم هميشه پشتته

فعلا خودم تن تن توي وبت سر ميزنم تا ببينم بعداا چي ميشه

موفق باشي توي زندگيت هميشه خدااا

شب و روز خوبي داشته باشي

فعلا يا علي

پاسخ:سلام پرنسس خانوم....خوب من نمیدونم چرا زمان مناسبی بود واسه بستن وب...دیگه هرکسی خودش مییدونه چه موقه چیکار کنه...خوب...اینو که میگی انگار خودش میگفت ببند رو کاملا میفهمم بعضی وختا اصلا اطراف آدم یه جوری میشه ..مثلا وقت مناسبی برای تلوزیون تماشا کردن نیست همون موقه میبینی مثلا کنترل تلوزیون خراب شده و بی خیال میشی..متوجه هستم...بهرحال من هرجوریه بهت خبر میدم که پست جدید زدم....خوب...خیلی ممنون منم دعا دارم امسالت یه سال خیلی خوب و باحال و پر از اتفاقای خوب باشه....این خوشالم میکنه که برام دعا میکنین منم همینکارو برای شما انجام میدم مطمئن باشین...وای نه ..نمیخاد تندتند سربزنی وبم هرموقه پست زدم هرجوریه خبرت میکنم....ولی البته اگه خودت دوس داشتی خوبه که سر بزنی ...وبلاگ خودته....خوب...ممنون تو هم همینطور ..همیشه موفق باشی ....و...یاعلی یاعلی شاه مردان علی...
پاسخ:هان راستی...ممنون که دعوتمو به وبلاگ خودت میپذیری...حالا نوشتم...میپذیری..چون احساس کردم ...قبول میکنی یه ذره تکراری شده...خوب...ممنون مرسی تشکررررررررررررررررررر

❣ مـلیــنا ❣

ساعت20:34---7 فروردين 1396

اره خب زياد مهم ني لباس عيد داشته باشي... هم مهمه هم نه خخخخخخ خودت لباس عيد داري؟؟

اگه گرفتي مباركت باشه
پاسخ:خخخخخخخخ...این هم مهمه هم نه ...رو خوب اومدی....خودم؟...آره دارم...خیلی ممنون خیلی مرسی خیلی تشکر...و..ممنون کامنت نوشتی
پاسخ:راستی این کامنت دو بار اومده یه دونشو تایید نمیکنم...

❣ مـلیــنا ❣

ساعت20:31---7 فروردين 1396

سلاااام هاااني ...ايشااله ك زوتر خوب ميشي ...اره دقيقا من ك خيلي اينجوري ميشم ك اصن حوصله ندارم اپ كنم

خب ....خخخخ منم زياداهل دعوام ن اينكه تا بتونم طرفو لهش كنم ولي اگه ي چيزي بگه بدجوري بهم بر بخوره ميرم ميزنمش تا اينكه بميره...
راسي توهم موفق باشي
پاسخ:سلام ملیناجان...خیلی ممنون ...نمیدونم چرا اینجوری بی حوصله شدم...تاحالا اینجوری نشده بودم....اولین باره...قبلن قبلنا یوسف بهم میگفت که یه وختی میرسه که بی حوصله وبلاگ میشی ..ولی من باور نمیکردم...فک کنم بهتر باشه یه ذره باور کنم...ولی امشب حتما مینویسم....خوب...آفرین...عالیه که نمیزاری کسی بهت بد بگه ولی تو رو خدا مواظب باش یه دفه توی دعوا خدانکرده صدمه جدی نبینی یا به طرفت صدمه جدی نزنی...خیلی خطرناکه...من اگه دعوام بشه طرفمو خوب کتک میزنم ولی خدا شاهد وسط دعوا همیشه یه جورایی حواسم هست یه دفه بلای ناجوری سرش نیاد...چندبار شده که توی دعوا وقتی داشتم طرفمو میزدم به دیوار دستمو پشت سر و گردنش گذاشتم تا قسمت پشت سرش به دیوار یا زمین نخوره و دستم ضربه رو بگیره...و خیلی چیزای دیگه....خوب...ممنون مرسی که کامنت نوشتی...تشکرررررررررررررررررررررررررر

❣ ᓄـلیــنا ❣

ساعت23:44---4 فروردين 1396

سلاام چطوري خوبي؟؟

چرا نيستي درگير عيدي خخخخ
پاسخ:سلام ملیناجان...ممنون..خوب باشی خوبم...درگیر عید که هستم ولی بیشتر درگیر این بیماری لعنتیم...خیلی کلافم میکنه....

❣ مـلیــنا ❣

ساعت16:02---2 فروردين 1396

سلاااااام هاني چطوري خوبي؟

عيددت مباااارك ايشااله سال خيلي خوبي داشته باشي كنار خونوادت

پاسخ:سلام ملیناجان...خوب باشی خوبم...ممنون عید تو هم مبارک....تو هم همینطور ایشالله هر سالت بهتر سال قبلت باشه....هم خودت هم خونواده محترمت...ممنون کامنت نوشتی

yousef

ساعت23:32---1 فروردين 1396

سلام سلام سلام هانی جونم...خوبی پسر؟؟
میدونم الان توی طبیعت زیبای شهرتون هستی و شاید حتی یاد منم نیفتی....یعنی این یه رسمه اونیکه میره مسافرت غمو غصه یادش میره و یه کمی هم فراموش کار میشه...
ولی منیکه الان نشستم خونه ٬همش دلم پیش ات مونده و یه کمی هم دل نگرانم...
آرزو دارم بهت خوش بگذره پسر..‌.
کجایی پس روز دوم شد..برام دوسال گذشت...زود برگرد بیا...مگه اونجا سرد نیست....ما که تو خونمون داریم یخ میزنیم
فعلا یا علی
خیلی دوستدارم پسر
پاسخ:سلام...ممنون خوبم...توی طبیعت بودم ولی الان چند روزیه برگشتم...هرسال میریم اونجا...نه عزیزم..من به یاد همه دوستام هستم....حتی اگه به یادشون نباشم بازم به یادشونم...یه همچین چیزایی....خوب...اونجا یه ذره سرد بود ولی استان ما که کلا گرمه...سرماش اصلا اذیتی نبود...فقط دوبار بارون گرفت...بعدش روز آخر که اصلا طوفان آخرالزمان شد....وای وای وای....خوب...بهرحال الان اینجام و سعی میکنم از این نیمچه مسافرتم یکی دوتا خاطره بنویسم...خوب...یوسف چندتا کامنت دیگه هم برام نوشتی بجز اینا که فک کنم یادت رفته بود تیک خصوصیشونو بزنی...من برات زدم...و...ممنون کامنت نوشتی پسر

مليكآ

ساعت23:26---29 اسفند 1395

سلام

جدا عجيب و باحال بود

ترولت خعلي باحال و خنده دار بود

سال نوتم مبارك

اميد وارم تو اين سال از ته ته دلت بخندي

شب خوش

فعلا
پاسخ:سلام پرنسس ملیکاخانوم...ملینا درمورد اون اتفاق که واسه وبلاگات افتاده برام نوشته....واقعا ناراحت شدم....خوب ببین یه وبلاگ با ساختار مدیریت ساده پیدا کن...مثل مال من...حالا چند مدل دیگشم هست...اینجور مدل وبلاگا کمتر دچار مشکلات اساسی میشن...امنیتشونم بالاس....کلا وبلاگ مدل قدیمیا بهترن....مثلا این وبلاگ من مدیریتش خیلی سادس...هر ادا اطفاریم بخوام سرش درمیارم...امنیتشم تا حالا که خوب بوده...بجز یکی دو مورد خیلی جزئی...خوب...سال نوئه تو هم مبارک....منم امیدوارم همیشه پر از خنده و شادی باشی....من حالا نمیدونم چطور بیام دعوتت کنم...ولی خوب...من بهرحال دعوتت میکنم هرجوری شده ..و ممنون که همیشه دعوتمو به وبلاگ خودت قبول میکنی

yousef

ساعت11:57---27 اسفند 1395

سلام سلام به همگی دوستان عزیز هانی <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif" width="18" height="18">

سلام هانی جونم..خوبی پسر؟؟ واییی خاطره عالی و آموزنده ای بود...و ای ولا به مانی جان... واقعا جراتش قابل تهسینه...<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18">

راسی ادامه مطلبت عالی تر از عالیه... تو رو من یکی واقعا خدای ترول میدونم... ذهنت در این مورد خوب عمل میکنه...<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(8).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18">};-<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(24).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(24).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif" width="18" height="18">

راسی آپ ام و الانم دارم میرم که آهنگ وبلاگم رو بزارم وبمون فقط و فقط بخاطر عزیزترین دوستم که تو باشی <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif" width="18" height="18">

راسی همه دوستان خوبمون توی وبلاگ هانی لطفا بیان وب خودشون همون وبلاگ یوسف.

فعلا یا علی
پاسخ:سلام عزیزم....جرئت مانی؟؟....نمیدونم شاید...ولی خودت که همیشه بهم میگی دعوا کار خوبی نیست....البته مگه اینکه واسه دفاع از خودمون یا دیگران باشه....یعنی مجبور باشیم...خوب...ممنون بخاطر تعریفت از ترول...ممنون...من فقط اینجوری انرژی میگیرم بخخخدا...خوب...خدای ترول نیستم...کلمه خدا رو نمیشه به کسی گفت...یعنی بگیم الهه ترول بهتره...البته اینم یه اسم خودخواهانس...واسه همینه که دیگه نمی نویسم ..هانی الهه ترول مثلا43...نظرم عوض شده...خوب..ما که ازین وبلاگت صدایی نشنیدیم....ولی خدا بزرگه...شاید اون روز رسید که یه صدایی از وبلاگت درآد...بی صبرانه منتظر اون روزیم...میدونی که من به صدای اهنگ خیلی اعتقاد دارم....و ..ممنون کامنت نوشتی...گودبای

❣ ᓄـلیــنا ❣

ساعت19:03---26 اسفند 1395

[وب سایت]

راسي من اصن لباس عيد نگرفتم ولي ب هرحال مرسي ك گفتي
پاسخ:خوب میگیری...البته مهم لباس نو نیست ...هرچند لباس نو خیلی خوبه...نمیدونم لباس کلا مهمه....یعنی هرچی خوشتیپ تر بهتر....و...ممنون کامنت نوشتی دختر خوب

❣ ᓄـلیــنا ❣

ساعت19:02---26 اسفند 1395

[وب سایت]

سلااام هاني چطوري خوبي؟؟

اره خب بعضي وختا ادم بي حوصله ميشه نميتونه اپ كنه...

خب حالا عيبي نداره ولي هرچقدرم دير اپ كني با مطلب قشنگي مياي

خب كلا دعواشون سر چيه؟؟؟

واااي وختي تيكه اخرشو نوشتي دلم خيلي براش سوخت

خب خيلي جالب باحال بود...

پاسخ:سلام ملیناجان...خوب باشی خوبم....وای خوشالم که منو درک میکنی...یعنی هم وقتشو دارم هم موضوعشو دارم ولی نمیدونم چرا نمیتونم بیام بنویسم...یعنی همینجوری الکی کلافه میشم...بی حوصله میشم...نمیتونم متمرکز بشم....این بیماری لعنتی همش هی داره بدتر میشه....خوب...خداییش خودشم یادش نیست دعوا سرچی بوده...از بس دعوا کرده دیگه نمیدونه بیشتر دعواهاش واس چی بوده...کارش خیلی اشتباهه...اصلا بلانسبت جمع این مانی ما یه چیزیش میشه هیچیش به آدمیزاد نرفته....وای خدای من...خوب...آره تیکه اخرش ..آره اون آقاهه واقعا شرایط سختی داره...امیدوارم موفق باشه بهرحال...و...ممنون کامنت نوشتی دخترخوب...

پنج شنبه 26 اسفند 1395برچسب:,

پشتیبانی